چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

تحویل سال من

((بسم الله الرحمن الرحیم))...

سلام ...

عیدی من یادت نره ...

بوسه ی من یادت نره !!!

گل واسه من یادت نره ...

سوگل هفت سین دلم, سبزه و سیب و سمنه

جمع همه جمعه بازم , بگو که کم داری منو

دوباره سال نو شده , تحویل ساله نازنین

تو با سلیقه ی خودت سفره ی هفت سین و بچین ...

امسال یه ساله مهشره , با تو فقط خوش میگذره ...

فدای چشات بشم ... عیدیه من یادت نره...

یه لحظه خندیدن تو از همه چی قشنگتره ...

تو لحظه ی تحویل سال ,عیدی من یادت نره ...

وقتی میای خبر بده , تا آ برو داری کنم

تموم دنیا رو واست یه شبه گل کاری کنم ...

 دنیا دوباره نو شده با رقص زیبای بهار ....

گلایه های کهنه رو ازین به بعد بزار کنار...

الهی که سال جدید , سال خوشی باشه برات

الهی امسال برسی به همه ی آرزوهات ....

امسال یه سال محشره عیدیه من یادت نرههههههههههه .... 

 

اینو تحویل سال داشتم برا مامانم می خوندم ... که بین همه ی اون عیدیای تبرکی که مامان سیدیم از لای قرآن بهم داد و محاله ام که خرج بشه چون یادگاریه !!!

یه بوسه ی خوشگلم هدیه گرفتم که البته اون و تا عمر دارم یادم نمیره ...

الانم برا شما نوشتماااااااااااااااا ... بوسه رو هم فقط از آجیا می پذیریم !!!!!!!!!!!!!!!!

بالاخره سال نود و یک شروع شد و ... نمی دونم خاصیت بهار چیه ؟؟؟؟؟!!!

که وقتی شروع بشه ... آدم حالش عوض میشه , یه جاییی خوندم با تغییر آب و هوا این هورمونای بدن آدمم یه جورکایی میشن ... دل آدم یه جوری میشه ...  !!!

گاهی شادی , گاهی خندون , گاهی دلشوره داری و گاهی ام آروم .......................... یه جورایی 2 قطبی میشی ...!!!

شب قبلش وسایل هفت سین و آماده کردم , تخم مرغا رو رنگ کردم و به شکلای عروسکی درآوردم که همشونم دختر بودن !

 با پارچه و کاموا براشون مو گذاشتم و با اکلیل خوشگلشون کردم ! 1 مرد چینی و یه ملوان زبلم درست کردم و با سر آب معدنی براش کلاه گذاشتم!!!

شب قیل تحویل سال جوجه ی صورتیمم مثه اون زرده مرد ... دیگه تا عمر دارم جوجه رنگی نمی خرم ... صورتیه هر جا می رفتم دنبالم میومد تا نازش نمی کردم نمی رفت ... خیلی دوسش داشتم .......... شاید مسخره بیاد آدم واسه جوجه رنگی گریه کنه ... ولی من خیلی زود دلبسته میشم اینم یه ضعفه بزرگمه ....  !!!

بعدشم همین جوری دلم خواست گریه کردم ...گاهی آدم دلش می خواد گریه کنه ولی نمی دونه چرا ؟؟؟ گاهی دلش برا خودش می سوزه ... فکر کنم اون لحظه دلم واسه خودم سوخت ...!!!

یکمم با ماهیا حرف زدم( اینا از عوارض تنهایییه زیادیه ..!!! بابام 3 تا خریده ... من اون سیاه رو خیلی دوست دارم بهش میگم سیا سوخته ... وقتی حرف میزنم رو به من وایمسته و نیگا می کنه ....)

سبزه رو هم که قبلا کاشته بودم ناکام شد , باد اومد و داغونش کرد و واسه 7 سین یه گلدون گل طبیعی گذاشتم  ...

شب قبل تحویل خیلی دیر خوابیدم ..نمی دونم چرا دلم بدجور یهویی گرفته بود .... صبح زود بعد نماز دیگه خوابم نبرد ... چقدر شب آخر سال قشنگه بیدار بمونی و آخرین نماز سالت و با خدا .......درد و دل کنی ...

انقدر باهاش حرف زدم که دوست نداشتم تمومش کنم ... ولی همیشه ترجیه دادم گریه هامو کسی نبینه , و زود قایمش میکنم ...

ساعت 7 بود که محمد و خانومش و عزیز دل عمه که قراره احتمالا تیر یا مرداد ماه بدنیا بیاد  با 3 تا جعبه شیرینی اومدن ,  گفتم محمد ؟ پول که تو جیبت داری ؟؟؟

عیدی واسه آجی یکی یدونت !!! اونم کلی اذیت کرد و سرکارم گذاشت و کلی خندیدیم ...  چقدر جای میلاد خالی بود ........................................................ این ششمین تحویلیه که ما داداش میلاد و نمی بینیم ... فقط نمی بینیم مگرنه حسش می کنیم ........

سفره رو با عروسم چیدیم ... اونم هی تعریف کرد از سلیقه ام که شرمنده شدم ... واقعا کجای دنیا چنین خواهر شوهر و عروسی می تونن انقدر همو دوست داشته باشن ...؟؟؟! چقدر عروسمون و دوست دارم ... تحویل سال و اومد پیش ما ...

گاهی حسودیم میشه به محمد که انقدر خوب انتخاب کردن و بلده ... از وقتی ازدواج کرده و رفته سرکار خیلی عوض شده .. انگاری آقاتر شده ... مردتر شده ......سیا سوخته تر شده ولی مهربونترم شده... شاید از تاثیرات بابا شدنه ...!!! سر تحوبل سال انقدر پچ پچ می کردن و همو تحویلی می گرفتن !!! محمد که دم به دقیقه واسه خانومش میوه پوست می گرفت , آجیل میداد ... که مثلا بخور بچه ام دلش موخوااااااااااااد !!!!! بابامم که با مامانم خوش و بش می کردن .... اونوقت من اون وسط .... حال گیری بود ...یعنی بدجور حالمو گرفتن , این کبوترای عا شققققققق.... یکی نیست بگه بابا  ما جوونیم , تو سن رشدیم... گناه داریم .... !!! خب ما هم دلمون یه ذره محبت می خواد ...!! بی خیال بگذریم ازین بحثا ... بالاخره نوبت ما هم میرسه یه روزی ...!!!

محمدم همش تخم مرغا رو نگا می کردن و متلک می پروند ... اینا که همش دخترن !!!؟؟؟

نازی این مرد چینی ....هنوز بقیه شو نگفته بود از دستش افتاد شکست ! (من هنوزم مشکوکم گمونم از عمد اینکارو کرد !!)

بعد گفت : مرد چینی بود دیگه , به من چه !!!!!؟؟؟

مامانمم کلی شاد بود , بابامم که کلی تیپ زده بود و شده بود  عین زمان جوونیش البته یه ذره فقط !!!

قبل تحویل سال قرآن خوندم ... بعدم دعا کردم و ....... مامانمم با اینکه خیلی چیزا رو یادش میره و ... ولی واسه قرآن حافظه ی خوبی داره آخه یه زمانی تو شیراز معلم قرآن بوده با اینکه حرف زدن براش سخته ولی زمزمه ایی خوندش و منم شنیدم....!!!

وقتی سال تحویل شد سعی کردم کلی دعا کنم .... بعد رو بوسی و عیدیای مامان و بابا و داداش و عروس خانوم .... یکی یکی اسما رو تو ذهنم آوردم و دعا کردم فکر کنمم کسی رو جا نذاشتم ....!!! شما چی دعا کردین ؟؟؟؟ هاااااااااااااا !!!

... امسالم کلی به سمیه حسودیم شد , به همه ی کساییکه روز سال نو رو مشهد بودن ...

به سمیه ام زنگ زدم , خانوم با کلاس شده ...!! مامانش جواب داد .... منم گفتم از طرف من تبریک بگه  بهتره تو حال و هوای خودش باشه .... سمیه رو خیلی دوست دارم حس می کنم حرفای دلمو خوب می فهمه ... دیشب خواب که بودم کلی اس ام اس داد و از حال و هوای مشهد گفت ...هوم ... صبح که بیدار شدم کلی دلم حرم آقا رو خوااااااااااااااااااااست ...

ای وای امسالم شروع شد خیلی دعا کردم برای ظهور امام زمان تا ایشالله با اومدنش دنیا آروم شه و...امسال بهترین سال عمره همه باشه و ... بیماری و غصه از همه دور باشه ...

سال نوی همتون مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک .......