چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

خدا را دیده ای آیا ؟

بسم الله ... 

 

 

روزی دعلب یمانی از مولا علی (ع) پرسید : یا امیر المومنین ، آیا پروردگارت را دیده ای ؟

مولا پاسخ می دهند : مگر من چیزی را که ندیده باشم ، می پرستم ؟               

 

خدا را دیده ای آیا ؟

                                                        

    کمی نزدیک تر از یک رگ گردن ، 

   به گوش ات  با نوای عشق می گوید:

غریب این زمین خاکی ام ، تنها نمی مانی

تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما ،

ته قلبت پشیمانی

و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز برگردی

نمی دانی که در را بسته او یا نه ؟

 یکی با اولین کوبه ، به در ،  آهسته می گوید :

بیا ، ای رفته ، صد بار آمده ، باز آ

که من در را نبستم ، منتظر بودم که برگردی

و هنگامیکه می فهمی ، دگر تنهای تنهائی

رفیقی ، همدمی ، یاری کنارت نیست

و می ترسی که راز بی کسی را ، با کسی گوئی

یکی بی آنکه حتی ، لب تو بگشائی

به آغوشی ، تو را گرم محبت می کند با عشق

به هنگامیکه ، دلبر های دنیائی

دلت را برده اما ، باز پس دادند

دل بشکسته ات را ، مهربانی می خرد با مهر

درون غار تنهائی  ، به لب غوغا  ، ولی  راز سخن با او  ، نمی دانی

کسی چون نور می گوید ، بخوان

و تو آهسته می گوئی ، که من خواندن نمی دانم

و او با مهر می گوید

بخوان ، آری بنام خالق انسان ، بخوان ما را

و تو با گریه های شوق ، می خوانی

تو آیا دیده ای

به تکبیری ، تو را همچون عزیز بی گناهی ،راه خواهد داد

و می پوشاند او ، اسرار  عیبت را

و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را ، پاک خواهد کرد

تو آیا دیده ای وقتی که چیزی آرزویت بوده ، آنرا جسته ای

آنگاه می بینی ، بجز یک سایه  ، چیزی در درون دست هایت نیست

کسی آهسته می گوید

نگاهم کن ، حقیقت را رها کرده ، مجازی را تو میجوئئ ؟

تو سیمرغی درون آسمان گم کرده ،

اینک سایه اش را بر زمین خاک می پوئی ؟

اگر یابی ، بجز یک سایه ، چیز دیگری داری ؟

پس آنگه یک شعاع نور  ، چشمان تو را ، از خاک تا افلاک خواهد برد

تو آیا دیده ای ، وقتی هوای سینه ات ابر است و باریدن نمی داند

و دشت سینه ات ، می سوزد از بی آبی خوبی

تمام غنچه های مهر ، در جان تو خشکیده ست

به یادش ، قلب تو ، آرام می گیرد

و چشمان امیدت

گونه های چشم در راه تو را ،

با بارشی ، سیراب خواهد کرد

تو آیا دیده ای ، وقتی که دریای پر از طوفان مشکل ها

بساط  زورق اندیشه را

در صد خروش موج می پیچد

کسی سکان این زورق ، به ساحل می برد با مهر

و می داند که تو

بی آنکه در ساحل ، به شکری ، قدر این خوبی به جای آری

بدون گفتن یک ، یا خدا

این نا خدا ، از یاد خواهی برد

خدا را دیده ای آیا ؟

به هنگامی که در این بیکران  ، این پهنه هستی

به ترسی از رها بودن ، تو می پرسی

کسی می بیندم  آیا ؟

کسی خواهد شنید این بنده تنها ؟

جوابت را ، نه از آنکس که پرسیدی

جوابت  را ، خودش با تو ،

و با لحن و کلام مهر می گوید

که من نزدیک تو هستم ، به هنگامی که می خوانی مرا

آری ، تو دعوت کن مرا ، با عشق

اجابت می کنم ، با مهر

هدایت می شوی ، بر نور

خدا را دیده ای آیا ؟

گمانم دیده ای او را

که من هم آرزو دارم ، ببینم باز هم او را

به چشم سر ، که نه

او خود گشاید ، دیده های روشن دل را

چه زیبا می شود ،چشمی که می بیند ترا

چشم دلی ، از جنس نور و عشق و آگاهی 

پ ن1 : 

وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

(سوره بقره  آیه ۱۸۶)  

و هنگامی که  بندگانم از تو در بارۀ من بپرسند (که من نزدیکم یا دور) من نزدیکم و دعاى دعاکننده را  هنگامى که مرا بخواند پاسخ  مى‏گویم. پس آنان هم دعوت مرا بپذیرند وبه من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند.  

پ ن2:خود را ارزان مفروش ... تا خدا راهی نیست ... پا برهنه تا ملاقات با خدا برو ...

پ ن3: خدایا من مومنم ... به آنکه هر که دلش هوایی تو شود ... هوایش را داری ...

انتخاب با شماست ..!! 

نظرات 3 + ارسال نظر
هادی دوشنبه 5 تیر 1391 ساعت 04:53 ب.ظ

سلام
حالتون چطوره؟مثل اینکه وقتتون ازادتر شده!سرعت کار بالا رفته!متن قشنگی بود هرچند طولانی بود و حروفش ریز یه خورده کار رو سخت میکرد...عکسا هم جالبه!واقعا قیامت دو قدمی ماست و ما غافلیم..
عاقبتتون خوش باشه

سلام
ممنون فاصله بین امتحاناتم زیاد شده وقت آزادمم یکم بیشتر!
الان بززگتر کردمشون
اوهوم بله در 1 قدمی ماست ولی ما غافل!
ممنون

:.:.:../| ---.--- جمعه 9 تیر 1391 ساعت 12:48 ق.ظ

سلام...اینجا چقدر زود آپدیت شده..من جا موندم..

آره خدا خیلی به آدم نزدیکه...همیشه دید بصری برای دیدن یک چیز لازم نیست...بلکه همین نشانه ها خود گواه بر همه چیز میدن....

که من در را نبستم،منتظر بودم که برگردی.....
به آغوشی،تورا گرم محبت میکند با عشق..
دل بشکسته ات را،مهربانی میخرد با مهر....
شعره خیلی قشنگی بود...

خدا هوای همه بنده هاشو داره...این ماییم که از خدا دور می افتیم....

من که روبه بالا میرم..هوا خوبه خنکه....

اوهوم خدا همیشه کنار ماست و مارو میبینه...
إ خب پس خیلی خوبه اوضاتون،من که اون وسط گیر کردم!نمیدونم شایدم ...

.... یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 11:50 ب.ظ http://a1371.blogsky.com

عجب عکسی بود دلم لرزید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد