چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

هر شب بدون تو ...

 ..بسم الله الرحمن الرحیم ... 

پرنور مثه  ستاره ... پا توی شبام میذاری

مثه یه ابر بهاری روی تشنگیم می باری

دنیای پاک تو پر نور و روشنه

دنیای تلخ من تاریک و مبهمه

من رفتن تو رو باور نمی کنم

هرشب بدون تو ٬ آروم گریه می کنم 

توی آسمون تیره ٬ رو کدوم ستاره هستی ...؟

رو کدوم فانوس روشن٬ رو کدوم ابرا نشستی ...؟

منم اینجا ٬ تک و تنها ... زیر این سنگی که سخته...

دارم از دنیا می نالم٬ که بدون تو چه تلخه

بی تو گریم بی بهونه اس ٬ بی تو دنیا تاره تاره

بی تو گریه ام قد دریاست ٬ بی تو زندگی محاله

رد پای رفتن تو٬ تا تو آسمون کشیده ...

مگه یادم میره رو تو ؟؟؟

توی یادم تا ابد هست ... نقشی که خدا کشیده...

شبا قبل خواب همیشه ... میرم و وضو می گیرم٬

آروم آروم که می خوابم ٬ تو رو تو خوابم می بینم

دستامو شبا می گیری با خودت می بری دریا...

وقت کابوس که می ترسم ٬ من و می بری به رویا

یه جایی میون دنیام ٬ وسط خاک و ستاره

روی ابرا با تو بودن... ترسیمش برام محاله...

 سر رو شونه هات میذارم٬ شونه می زنی موهامو

مثه اونروزا می خندی ٬ موهامو از پشت می بندی .....

دل تنگم بی بهونه اس٬ خونه بی تو ٬ سرده سرده ...

مادری منتظرت بود ..... بیا برگرد روح و جونم 

بی تو هر سال پر درده........................ 

چشامو بازم می گیری .... من و می رسونی خونه ....

روی مامان و می بوسی٬ میگی اینجور نمی مونه ....

اومدم بغل بگیرم ٬ نذارم بری ... بمونی ...........

بگم بی تو خیلی سخته ... داداشی باید بمونی .....

وقتی که از خواب پریدم ٬ روی ماهتو ندیدم

عطرت جا مونده تو خونه ... قاب عکست و بوسیدم ...

من بازم وضو می گیرم... شبا قبل خواب همیشه ...

شاید باز بیای تو خوابم ... مثه اون شب ٬ تا همیشه ........................... 

داداشی بیا و بازم ... منو از غصه رها کن .... 

باز دوباره آروم آروم ٬ من و خواهری صدا کن ... 

داداشی ؟؟؟؟ دلتنگی کشتم ... واسه ی آبجیت دعا کن .................................................................. 

 

 

 

سلام

این شعر و خودم ساختم ...یه جورایی بار اولم بود شعر میگم میدونم استعدادش و ندارم ولی خیلی دلتنگ داداشم بودم و .... دیگه جز این کاری نمی تونستم برا دلم بکنم ... نظراتم بعدا تایید میشه و آخر هفته حتما بهتون سر میزنم این چند روز کلی کلاس دارم که باید بهشون برسم ...

اینم چند تا سخن از دکتر شریعتی در ادامه کار که اگه از شعر من خسته شدین مجبور نشین بخونین و ناراحت شین ... بیان اینا رو بخونین ... جملات قشنگی ان از دکتر شریعتی ...

دوست داشتن از زبان دکتر شریعتی
دنیا را بد ساخته اند کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد ، کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری ، اما کسی که تو دوستش می داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هر کز به هم نمی رسند و این رنج است.

: آن کس را که دوست دارید آزاد بگذارید
اگر متعلق به تو باشد به پیش تو باز می گردد
و گرنه از اول هم برای تو نبوده است
.معلم شهید دکتر شریعتی

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است ( دکتر علی شریعتی )



وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

(دکتر علی شریعتی)



اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم( دکتر شریعتی)

زندگی بار سنگینی می شود بر دوش کسانیکه نمی دانند آن را کجا برند؟ (معلم شهید دکتر شریعتی)

امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم( دکتر شریعتی)


آنگاه که تقدیر واقع نگردیده و از تدبیر هم کاری ساخته نیست، خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندام ها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت هست، تجلی کند، اگر همه هستیمان را یک خواهش کنیم، یک خواهش مطلق شویم، اگر با هجوم ها و حمله های صادقانه سرشار از یقین و امیدواریمان بخواهیم، پاسخ خویش را خواهیم گرفت. ( دکتر شریعتی)


آنان که نسیم گذشت از کوچه باغ دلشان عبور کند از قبیله ء بهارند . دکتر علی شریعتی

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف در محبت است

سکوت عجب فریاد رسایی است آنجا که حنجره ای برای فریاد نمی ماند. دکتر علی شریعتی

عشق - دوست داشتن

.دوست داشتن از عشق برتر است ...
.عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
.اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سرزند بی ارزش است
و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد
……………
عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک « خود جوشی ذاتی » است
و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره یکجانبه می ماند
و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است
و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را
می توانند دید و در اینجا است که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که
در چهره هم می نگرند، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و
.ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند

…………

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی « فهمیدن » و « اندیشیدن » نیست
اما دوست داشتن، در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن
را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های
دلخواه را در « دوست » می بیند و می یابد

……….

عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد
عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و
دوست داشتن لطیف است و نرم در عین حال پایدار و سرشار اطمینان
عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هر چه بیشتر می نوشیم، سیراب تر می شویم
و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر
عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر
عشق نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند
و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد

…….

عشق، تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق یک اغفال بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد
و به روزمرگی - که طبیعت سخت آن را دوست میدارد - سرگرم شود
و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی دراین بیگانه بازار زشت و بیهوده
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن
عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است
و
دوست داشتن « همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن » است

از کتاب کویر
دکتر علی شریعتی