چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

چه در دل من ...

نمی دونم از کدوم ستاره می بینی منو .... الهم عجل لولیک الفرج .....

خدایی کن ....

 

 

 

بنام خدا

بیا از ابر دل شبنم بسازیم

بیا از درد و دل مرهم بسازیم

نگو گشتیم ، آدم را ندیدیم

خدایی کن .... بیا آدم بسازیم .... 

 

این مدت دلم می خواست با یکی دردودل کنم بغض بدجور داشت خفم می کرد ... نمی خواستم بشکنه تا مبادا کسی ببینه .... بپرسه چته ؟ و من ندونم چی بگم ؟ چجوری بگم ؟؟؟ 

دلم بحال خودم می سوزه ... عجیب می سوزه ...که چرا وقت دردودل آدما، میشم محرم راز ... ولی وقتی می خوامشون ... فرار می کنن ازم ...حتی نمیان حالم و بپرسن ؟؟؟ ببینن زنده ام ... مردم ...... ؟؟؟

بهونه ایی ندارم ...نداشتم ... یه آبجی ندارم که ............................. 

آدمم ... دلم می خواد آدم حرف دلمو بفهمه .... خدایا گاهی دوست دارم با یه آدمیزاد دردودل کنم ... نمیذاری ... می خوای آخره آخرشم که شده بخودت برسم ... نمی دونی چقدر سخته غرورت بشکنه ... حس کنی کوچیک شدی ...... حس کنی چقدر تنها و بدبختی ...................

دیگه دوست ندارم با معرفت باشم .... دور بی معرفتا شلوغتره .........

چقدر آدم دور و برت بودن وقت تنهاییشون ... حالا وقتی خودت تنهایی ........ بی خیال ............. باز خوبه تو هستی .... لبخنده تو هست ........... امید به تو هست ............ دیشب داشتم به خودم می گفتم .... خفه شو دختر ...بسه دیگه ..... چه مرگته .... ؟ درد خودته .......... بتمرگ سر جات و.... کلی به خودم فحش دادم ......... ولی باز نذاشتم بغضم بشکنه ... اما امروز بعد از ظهر شکست ... آسون .... راحت ..........  

 

بازم به خودم گفتم .... یادت باشه ... آدما .... همه ی آدما .... همو جوری می بینن که خودشون هستن .... یه آدم خوب همه رو خوب می بینه .... مثه یه بچه ی کوچیک که پاکه و فکر می کنه آدم بد وجود نداره !!!!! یه آدم بد همه رو بد می بینه ... یه دروغگو همه رو دروغگو می بینه و ........ به خودم گفتم  همه چی تموم میشه .....  

 

اما باز این روزا فهمیدم دوست خوب یعنی چی ؟؟؟ یعنی کی ؟؟؟ خدا بهم یه آبجی پاک و مهربون داد .......  به  اندازه ی تموم دنیا دوسش دارم ...... بیشتر از تموم دخترایی ، که ادعای دوستی کردن و ...... رفتن ..............  خداحافظتون ................فقط یادتون باشه ... دیگه برنگردین ....  امیدوارم همیشه ........ شاد و پر امید باشید ............................

 

پ ن1 : حالا قدر بابام و می دونم ... چجوریه که دیروز ....... این همه سال ... با این همه بار روی دوشت .... بازم آرومی و بهم لبخند می زنی ...؟؟؟  

زندگی بار گرانیست ...

که بر پشت پریشانی توست ....

کار آسانی نیست

نان دراوردن و غم خوردن و عاشق بودن ...

پدرم .....

کمرم از غم سنگین نگاهت خم باد .... 

پ ن 2 : ببخشید از پستای غمگین و بی سر و تهم ... دیگه تمومشون می کنم ... چون غم و  دوست ندارم ....

نظرات 11 + ارسال نظر
Nima جمعه 5 خرداد 1391 ساعت 06:35 ب.ظ http://darkknight.blogsky.com/

mokhalefam

یه روز بهش میرسی!

سمیه جمعه 5 خرداد 1391 ساعت 08:49 ب.ظ

زهرا دیگه داره گریم میگیره تو رو جون مامانیت نکن ، چت شده؟

نمیدونم

سمیه جمعه 5 خرداد 1391 ساعت 11:32 ب.ظ

از وقتی رفتی شیراز و برگشتی اینجوری شدی خب چرا مثله آدم نمیگی؟

برات تو وبت نوشتم

:.:.:../| ---.--- شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 01:47 ق.ظ http://mahshurekhoban.blogsky.com

سلام...باز که پست غمناکه....
حالا چون پ.ن۲ رو گذاشتی اشکال نداره

.....
راست میگه این دوستت ..همه چیز از اونجایی شروع شد که اینجوری---> رفتی شیراز

مشکوکم نمیدونم بی بی کاری کرده...گفتی ید طولایی داره در...

ولی جدا از شوخی...حالا دقیق نمیدونم چی شده...
ولی اینکه آدم بعضی وقتا نیاز به درد دل داره واقعا درسته...اینجور وقتا آدم بیشتر از قبل شکننده میشه...هر اتفاق بد کوچیکی ،براش خیلی بزرگ جلوه میکنه..در هر صورت با اینکه نمیدونم مشکل چیه، ولی امیدوارم هر چی که هست بگذره و از این حالت هر چه زودتر خارج شی....

درضمن با اینکه اجی نیستم ولی درد دل پذیرم...اگه دوست داشتی بگو ...از طریق سامانه محترم یاهو..

راستی جریان این آبجی پاک و مهربون چیه؟..منظورت که برادر زاده که نیست هست؟...

اما در مورد پ.ن1.....آره واقعا باید قدرشونو دونست....من با اینکه بعضی وقتا بهشون خورده میگیرم..ولی وقتی به بعضی چیزا در موردشون فکر میکنم...با خودم میگم من عمرا اینجور کاری بکنم (یه حالتی که از عهدم خارجه...)....من فکر میکنم در ازدواج و یا بچه دار شدن،خدا یه نیرو و قدرتی به آدم میده که کارایی رو میکنه که شاید هیچوقت قبل از این نمیتونسته بکنه......

یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم....

سلام
نه همه چیز ازونجایی شروع شد که از شیراز برگشتم!شایدم قبل ازینکه برم!نه بابا بی بی کاری نکرده ...
آره هرچیز کوچیکی برام بزرگ جلوه میکنه!
ممنون
نه هنوز بدنیا نیومده که!اونکه تادردودل پذیر شه پیرمون میکنه!این آجی یکم بزرگه!آبجی بزرگست،همینجاستااااا ولی اسمشو نگفتم لوس نشه!
دررابطه با پ ن1 کاملا موافقم ...
مرسی قشنگ بود..

دخترباران شنبه 6 خرداد 1391 ساعت 11:54 ق.ظ http://mylove88.blogsky.com

سلام اجی جونم پستت عالی بود
راستش غم بد نیس حرفات هم خیلی قشنگ بودن

سلام
مرسی خواهری
غم بد نیست ولی... زیادیش بده!
ممنون آجی بوس

هادی پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام
یکی از خصوصیات این دنیا همینه..که ادماش هم همینطورن.. که ادم تنها میشه..تنهایی خصلت دنیاست لذا نباید تعجب کرد.. میدونید ما چون یه انتظار دیگه ای داریم جا میخوریم..حق میدم بهتون که جابخورین..ولی راه حلش اینه که این انتظار از ادمها رو مطلق دورش خط بکشین.. اونوقت راحت راحت میشین..و بقول خودتون اونوقت دیگه با خدا ادم حسابی حال میکنه..در واقع اعتماد بخدا دقیقا از وقتی شروع میشه که ادم کاملا تو دنیاش تنها میشه.. پس سعی کنیم اون غم رو باین وصل تبدیلش کنیم..
انشاا..
این ایام بر شما مبارک

سلام
آره موافقم که باید دور آدمیزاد و خط قرمز کشید!!!
اصلا خدا تو معرفت بیسته...
گوش میده خسته نمیشه ولی...باز گاهی دوست دارم.خب یکی باشه که جواب بده...
آره کاملا درسته ... کاش دیگرانم ازم انتظار نداشتن...
مرسی
همچنین

سمیه پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 07:15 ب.ظ

سلاااام
کجایی؟پیدات نیست آبجی؟

سلام
خونه عمم!!
شوخی کردم خونه ی خودمونیم
میخوای بیای پیشم؟ها؟
بیا اشکال نداره!!

سمیه پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 09:52 ب.ظ

إ این یعنی بیام؟
خب منم میخوام بیام ببینم چته دیگه!

بیا آبجی...بیا...

بنده پشیمان پنج‌شنبه 11 خرداد 1391 ساعت 10:11 ب.ظ http://tamedonya.blogfa.com/

سلام
امیدوارم حالتون خوب شده باشه .
میبخشید که دیر سر زدم
اره ،
اخرش می رسیم به خودش

از همه مهربون تره
پستم هم یه جورایی همین حرف رو می زنه

البته اگه نخوندینش......

التماس دعا

سلام
مرسی
آره خوندم...
بله نهایتشم میرسیم به خود خدا...
محتاجیم به دعا

امینه جمعه 12 خرداد 1391 ساعت 09:34 ب.ظ http://che6m2ro6t.limooblog.com

سلام نازنین خوبی؟
یعنی شما بندری هستین؟
خوبه که اتفهمی چه نگوفتنوم
خوب انگار باید که نه ولی دوست دارم باهات دوس شم

سلام آجی
آره یه جورایی بندری شیرازی ام!

یه چیزایی بلدم! البته زبون شهر شما یکم سخت تر و خاص تر از خود بندره ...
منم همینطور آبجی...بوس

فرزندعشق جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 08:39 ق.ظ http://www.yasaman68.blogsky.com

چقدراین دوست داشتن های بی دلیل خوب است مثل همین باران بی سوال که هی می بارد که هی اتفاق ارام وشمرده شمرده می بارد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد