شکرانه(-;

بنام خدا... ای که تقدیر تو را دور ز من ساخت سلام...نامه ای دارم از فاصله ها...چند شب بود که من خواب تو را می دیدم ...خواب دیدم که فراری هستی ....میگریزم از شهر ...پاسبان ها همه جا عکس تو را می کوبند ...جارچی ها همه جا نام تو را می خوانند ...در همه کوی وگذر قصه تبعید تو بود ...مردم و تیر و تفنگ ...اسب های چابک ...متهم : قاتل گلهای سفید ...جایزه : یه گل رز ...دوستت دارم بنویس... ...به کجا خواهی رفت؟ ...مردم شهر پی تو میگردند ...نگرانت شده ام ...بی جوابم مگذار ...پشت پاکت بنویس ... متهم : قاتل گل های سفید ...تو که می دانی من عاشق گلهای رزم! ............................................................................................ سلام،یه چیز بگم؟؟؟ برین ادامه ی مطلب... بازم سلام! یه اتفاق خوب دیروز افتاد که دوست داشتم بنویسمش و تا ابد توی خاطرم بمونه... دیروز مامانم به فیزیوتراپیش جواب خوبی داد و شکر خدا الان تقریبا میتونه با دست خودش اجسام و راحت تر برداره و فکر کنم الان بتونه خودش غذاشو بخوره البته یکم سختشه ولی خیلی بهتر از قبله...رو پاشم میتونه وایسته چند ماهه تمرین میکرد ولی نمیتونست خوب وایسته و میفتاد الان 1قدم بازحمت میتونه بره که ایشالله باتمرین کم کم بهتر میشه...و میگه میتونه،تا بعدها کارهای روزمرش و خودش انجام بده، به شکرانه این لطف بزرگ خدا...نذری که کرده بودیم و ادا کردیم و ایشالله فردا با مامان وبابا میرم مشهد!فردا میریم و پس فردا میایم ... من این اتفاق خوب و مدیون لطف خدا و ائمه اطهار و دعاهای آشنایان و شما دوستان خوبم هستم.. الان واقعا خوشحالم...از دیروز فقط کارم شده گریه...اونم از سرشوق...خودشم خیلی امروز خوشحال بود....اولین قولی هم که ازش گرفتم این بود که بعد خوب شدن یه غذای خوشمزه برام بپزه که مامان سیدیم خندید! فقط کافیه۲روز دسپخت مامانتون نخورین تا بفهمین من چی میگم!!! از دیروزتابحال کلی مهمون داشتیم باورش برام سخته...یعنی قراره تموم شه...شکرت خدای خوبم....شکرت که انقدر بزرگ و مهربونی...شکرت که همیشه کنارمی و من بی خبر...شکرت.....التماس دعا....واسه همتون دعا میکنم...تا بعد... یاحق..........................................