بنام خدا
سلام
امروز توی محل عروسی بود . درست همین 1 ساعت پیش صدای کل شنیدم !!!
رفتم دم در دیدم همه جمعشون جمعه , گلشون که بنده باشم کمه ...!!!
اومدم تو خونه و با مامانم رفتیم دم در ... خانوم همسایمونم کمکم کرد , جالب اینجا بود که یکی از همسایه هامون که مشهدیه , از من را جعبه این مراسم خاص پرسید و منم به عنوان شخصی که سالهاست در این استان زندگی می کنم , جوابشو اینجور دادم !
آخه خوشبختانه خیلی دیده بودم و خیلی ام را جعبش از دوستام پرسیده بودم ! و بابامم راجعبش بهم گفته بود ...
تازه واسه یکی از تولدام زمان دبیرستان یکی از دوستام که خیاطی بلد بود برام لباس محلی خاص اینجا رو دوخت که فوق العادست ... به منم خیلی اومده بود ...
این رسم و واسه عروسی محمدمونم خونواده ی عروس که اهل همین شهرن کلی دوست داشتن بگیرن ولی خب یه سری اتفاقات افتاد از جمله مهمونای شیرازی که مسلما این رسومات و بلد نبودن و این رسم و هم خب خانواده ی داماد باید انجام میدادن ... و سر عروسی اوضاعی بود و هر کدوم رسم خودشون و داشتن !!! فکرشو بکنید ... این ور یه یه شعر می خوندن واسه عروس ... اونوریه یه چی دیگه می خوندن واسه دوماد ...
خب بریم سر اصل مطلب :
خانومه پرسید که اینجا چه خبره ..؟؟؟
گفتم : این مراسم اسمش ساخته !!! تو اون چمدونا که می بینی ... وسایل و خلاصه لباس و طلا و ... که دوماد برای عروس خانوم تهیه کرده , به عنوان هدیه ... که عروس باید توی حنابندون بپوشه ...
بعد گفت : چه بزن بکوبی ام هست ...!!!
گفتم : بهلهههه دیگه ... همه محل باید بدونن که عروسیه ... اون آقائه هم که جلوتر از همه اس و یه پارچه ی سبز دور گردنشه ... آقای داماده ...!!
کلی لذت بردم و انرژی گرفتم ... چقدر دوست دارم ازین رسم و رسومات توی عروسی خودمم باشه ... همیشه به بابام میگم : دوست دارم شوهرم اهل اینجا باشه ... بعد بابام میگه نه ! ما باید برگردیم شیراز ... تموم فامیل و خونواده ی مامانت اونجان ... ازین حرفا نزن ... گفتم اشکال نداره ... پسررم می بریم ...!!!
ولی جدا از شوخی اینجا رو خیلی دوست دارم ...
این محمدمون بعد عروسی انقد حرص می خورد که چرا ساخت نبرده واسه خانومش ... البته بیشتر دوست داشت مردم خودش و ببینن , که مثلا من دامادم!!!
چقدر قشنگ بود شب عروسی محمد دست خانومش و گرفته بود و میومد... بعد نور این پرژکتورا رو کم و زیاد می کردن و یه شعر باحالم می خوند میگفت :
حالا دوماد از راه رسیده ...
لباس دومادی پوشیده ...
هزاران صلوات بر محمد (ص)
چقدر قشنگ و رشیده ....
محمدمونم داشت ذوقمرگ می شد ...
قبلش رفته بودن رو دریا ... بقول محمد خانومش شده بود عروس دریاییییی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما فقط شب عروسیش آهنگ بندری گذاشتیم, که رفیقاش بدجور سنگ تموم گذاشتن و .... ما هم کلی خندیدیم ... فیلمش و که می بینیم ... بقول محمد باید مواظب باشین ناکام از دنیا نرین.... از بس باحال می رقصیدن ... !!!
ایشا... واسه عروسی خودت آپ کنی
سلام عزیزم ... سمیه ؟ ببخش اجی
راستی ...
ﺃگم دادا , ﺇناوا بگینمت ؟؟؟
نادنم بی مه مشکلی نی خوت توا ؟
آجی حواسپرتیا ...!!!


یا آدرستو نمینویسی یام وقتی مینویسی اشتباست ...
بی چی اومناوا؟؟؟!!! پ́ یه رو بذار هر جا توا ... مه اتام ... باش́؟؟؟ ایکه دوست اومه بفهمم چه شکلییی؟؟؟!!!
به هم خبر هاد́...
عشششششششششششششششقتم دادایی.....
سلاااام..
....

...حق داشته به مرز ذوق مرگ شدن رسیده باشه!!
....حالا رسم اونا این بود که دامادو شب عروسی بزنن!!!!.....ما هم کرد
....جرات نداشت کسی از ۲۰۰ متری دوماد رد بشه!!!
.....
....باید یه دوماد گیر بیارین شیرازی مهاجر به بندر باشه!!
....
...هرچی نگاهش کردم نفهمیدم چی نوشته و چی پاسخ گذاشتی!
به به پست عروووسییی
مراسم جالبیه...خوبه پستش کردی.....
پس هرچی هست تو چمدوناس!!....
بعد اگه عروس یه وقت قهر کنه!!...چمدوناش همون چمدوناس!!
عروسی محمد دیدن داشته....اینی که دو طرف رسم و رسومات خودشونو داشتن
به آهنگ بندری!!
برا عروسی دایی منم همینطوری شد...زنش اهل ارومیه بود(ترک)...ما هم که کرد
کلا جالب بود.....
پس هنوز هیچی نشده برا عروسی خودت نقشه کشیدی!!
پ ن:این قسمت نظرات و نگاه میکردم...خانم سمیه....این نظرا زبان اصلین!!
سلام



دلم نیومد ننویسمش!
ایشالله پست عروسی خودتون و بخونیم
آره دیگه چمدون و واسه روز مبادا تهیه کردن!
دیدنیه دیدنی بود ... از بس خندیدیم!
شما که رقص کوردی تون و انجام دادید! خب میذاشتید اونام رسمشون و بجا بیارن!
نه !اگه نظر من شرطه باید حتمأ پسر بندری باشه!!!سبزه ام باشه!
بچه محلمونه همشهری از آب در اومدیم!بله لهجه ی اینجاست!باید برا یادگیریش دوره ببینی مثه خودم،البته از کوردی خیلی اسون تره
دادا یعنی خواهر!
بقیشم چیز خاصی نیست..
برا آشنایی بیشتر بود
واقعا ؟
سبزه !
چی چی و واقعا دختر بندری , مگه سبزه چشه ... خیلی از سفیدشم بهترهههه؟؟؟


حالا هی بگو مردم میان میگن این دختره چقدر پر روئه ...!!!
حال بگیری حال میگرما آجی ...
شیرازی برم ؟ توش بمونی , هاااااااااااا؟؟؟
سلام

ایشاللا عروسی خودت
البته اگه یه بدبختی پیدا شد و خواست بگیردت
شوخی کردم
علیک السلام
جدیدأ خیلی نمک میریزی نمکدون؟!!!
بدبخت اونه که قراره بپای تو بسوزه!فعلا که شما هر جا میری دست رد به سینت میزنن!
واسه خودت اسپند دود کن چش نخوری! با این شوخیات!
لطفأ راجع به پست نظر بده! نه هزیون بگو!
من که نفهمیدم این چه مراسمی بود و وا3
چی این مطلب و گزاشتی
من نظرات رو تو وبلاگم خوندم خوشحال شدم که نظر دادی
امروز سیزده بدر تو ی اینترنت
وا مراسم به این قشنگی!چرا ننویسم عروسی بود هدیه داماد به عروس، و بدرقه داماد توسط خونوادش..!
رسم و رسومات قشنگیه شما دوست نداری؟ چرا؟
من که ۱۳ بدر نداشتم شمام که نت بودین!
حالا تو نت سبزه ام بود گره بزنی؟
من که نگفتم بده این مراسم
گفتم نفهمیدم (یا iq خودم ضعیفه یا ببخشیدها شما بد نوشتید)
در ضمن کار ما از سبزه گره زدن گذشته
.
.
.
.
نمی دونم هر جور خودتون دوست دارین فکر کنید
شاید من بد نوشتم !!!
راستی به جان خودت بچه بدی نیستی ... می دونم بد نیستی ولی چرا حون منو قسم میدی ؟؟؟
ببخشید اینو یادم رفت بگم
اسم وبلاگ منو درست لینک کنی ممنونت میشم
http://wid.blogsky.com/
با نام
.•*..*•..درهم ورهم..•*..*•..
درست شد ...